گفتگو با خانم دکتر پیری متخصص روانشناسی صنعتی و سازمانی درباره ی آسیب شناسی سازمانها(بخش پایانی)

سوال هفتم: سازمان های بزرگی که آسیب شناسی را جدی گرفته و به پیشگیری از این آسیب ها اقدام کرده اند به چه پیشرفت ها و بالندگی هایی نائل آمده‌اند؟

هر سازمانی اعم از سازمان‌های بزرگ یا کوچک ، مجموعه ای است از افرادی که برای رسیدن به یک سری اهداف مشترک در کنار یکدیگر جمع شده اند،و در آنجا زندگی کاری دارند، و با همدیگر برای اهداف سازمان تلاش می کنند. هرچقدر اهداف، عینی و شفاف باشند، با کوچکترین انحراف از هدفی که تعیین شده است می فهمیم که یک جای کار با مشکل روبرو شده است و باید آن مشکل یا مسئله حل بشود. تعریف مسئله در سازمان چیست؟ مسئله هر چیزی است که سازمان را از رسیدن به هدفش باز دارد و مسیر آن را پر از اصطکاک کند و به اصطلاح، سنگ بر سر راه رسیدن به اهداف سازمان بیندازد و این باعث می‌شود که سازمان به این هدفش دیرتر برسد یا به آن نرسد. چطور متوجه مسائل می شویم؟به عنوان مثال، یک سازمان کوچک تولیدی را در نظر بگیرید. فرض کنید در پایان هر هفته، باید ۳۰۰ مورد از یک محصول تولید شود، اگر تعداد ۳۰۰ مورد بشود ۲۹۰ یا ۲۸۰ مورد ، مدیر سازمان شاید این اتفاق را اینگونه تلقی کند که کارکنان اوخسته بوده اند، در یک دوره زمانی تا ۱۰ مورد را می توان چشم پوشی کرد و جدی نگرفت، ولی اگر ۳۰۰ مورد بشود ۲۵۰ مورد، آن وقت موضوع جدی است و باید بررسی شود. از لحظه‌ای که مواد اولیه وارد سازمان می‌شوند تا لحظه‌ای که محصول تولید می شود، همگی باید بررسی شوند. تمام روابط موجود در این سازمان از خط تولید تا بخش ارائه خدمات باید ارزیابی گردند. اینکه کجا ارائه خدمات کم رنگ شده و یا بی کیفیت شده، اینکه مدیر چه منبعی را در نظر نگرفته است یا کدام مورد را جدی نگرفته که باعث پیدایش این آسیب شده است، باید شناسایی گردند . لذا سازمان هایی که از آسیب شناسی استفاده می‌کنند، مدام روحیه افراد، رفتار افراد و عملکرد شغلی شان را رصد می کنند، مدام در حال بهبود کیفیت زندگی کاری آنها ، و پیاده کردن روش هایی هستند که با توجه به آن روش ها، افراد بتوانند به سطح خودشکوفایی برسند، خلاقیت داشته باشند، نظر بدهند، از توانمندی هایشان استفاده کنند و دلشان بخواهد که رشد کنند. یک سازمان با هر اندازه و سایزی، وقتی می‌تواند بگوید سازمان موفقی است که در زمان تعیین شده با امکانات تعریف شده و متناسب، بتواند سرمایه‌های انسانی اش را در مسیری حرکت بدهد که همزبان، با سازمانشان بشوند. افراد وقتی با مدیریت سازمان و اهداف آن همزبان شوند، همفکر شوند، می‌توانند در راه رسیدن به اهداف همگام باشند. پس همفکر بودن، هم زبان بودن و همگام شدن سرمایه های انسانی با تیم مدیریت، نقطه طلایی و مرکز ثقل پیشرفت‌های هر سازمانی است. این موضوع وقتی محقق می شود که سازمان مدام در حال ارزیابی باشد. مدام با مطالعه ی ظاهر افراد، عملکردشان، کیفیت کارشان، کیفیت خدماتی که خودش به سرمایه های انسانی اش ارائه می دهد، و… به ارزیابی آنها اقدام کند. برای انجام این ارزیابی ها نیاز به یک تیم قوی است، یک تیم متخصص که به مدیریت کمک کنند، تا اینکه بتواند این ارزیابی را انجام دهد تا سازمان بتواند به پیشرفت هایش و به چشم اندازهای خودش برسد. وقتی سازمانی به چشم اندازی که در نظر داشته می رسد یعنی آن چیزی که میخواسته است، این یعنی که سازمان موفق شده است و به بالندگی رسیده است.
امیدوارم این نکات بتواند مورد استفاده همه علاقه‌مندان قرار بگیرد و امیدوارم روزی بیاید که سازمان‌های ما به مرحله اول پیشرفت و بالندگی که همانا شناخت دقیق خودشان و آسیب شناسی سازمانی هست، دست یابند و ریشه‌های مسائل شان را کشف کنند. وقتی سازمان ها به این نقطه برسند، مقدمات شکوفایی یک جامعه ی ایده آل تر مهیا خواهد شد.